زخم

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
کد آهنگ آنلاین

چند سال پيش در يك روز گرم تابستاني در جنوب امریکا، پسر كوچكي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده كنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره كلبه نگاهش مي كرد و از شادي كودكش لذت مي برد.
مادر ناگهان تمساحي را ديد كه به سوي فرزندش شنا مي كند، مادر وحشت زده به طرف درياچه دويد و با فرياد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود.
تمساح با يك چرخش پاهاي كودك را گرفت تا زير آب بكشد.
مادر از راه رسيد و از روي اسكله بازوي پسرش را گرفت.
تمساح با قدرت مي كشيد ولي عشق مادر به كودكش آن قدر زياد بود كه نمي گذاشت او بچه را رها كند. كشاورزي كه در حال عبور از آن حوالي بود، صداي فريادهاي مادر را شنيد، به طرف آن ها دويد و با چنگك محكم بر سر تمساح زد و او را كشت.
پسر را سريع به بيمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي نسبي بيابد. پاهايش با آرواره ها تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهايش جاي زخم ناخن هاي مادرش مانده بود.
خبرنگاري كه با كودك مصاحبه مي كرد از او خواست تا جاي زخم هايش را به او نشان دهد.
پسر شلوارش را كنار زد و با ناراحتي زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت: «اين زخم ها را دوست دارم؛ اينها خراش هاي عشق مادرم هستند.»

 
عاشقانه...
ما را در سایت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امید karaji1 بازدید : 403 تاريخ : يکشنبه 23 تير 1392 ساعت: 17:34

لینک دوستان

خبرنامه